خلاصه:
دانلود داستان صوتی چشم انتظار من هنوزم، در اوج پیری چشم انتظارتو هست ولی…باز هم به پنجره نگاه میکنم، پنجره ای که غم را تدایی میکند، غمی متشکل در چشمانی میان سال…که شرح میدهد خانه ای غم و، پر از سالمند راسالمندانی که با تمامی به معرفتی ها باز هم چشم به انتظار تو میماننداز پنجره به بیرون نگاه کردم.همه با فرزندان و آشنایانشون در حال صحبت بودند!بعضیها هم مثل من تنها!اما به این ایمان دارم که آخر یک روز فرهاد و فریبا به دیدنم میآیند.
ولی قلبم به من نهیب میزند که اگر قرار بود آنها به دیدنت بیایند یا حتی تماسی بگیرند در این ۵سال انجام میدادند.
خانم سعیدی، یکی از کارکنان خانه سالمندان صدایم میکند تا قرصهایم را بخورم.
ولی نمیداند که قرص و راه حل درمان من، دیدن فرزندان و نوههایم است.
با لبخند نگاهش میکنم و دارو را میخورم.
ولی قلبم به من نهیب میزند که اگر قرار بود آنها به دیدنت بیایند یا حتی تماسی بگیرند در این ۵سال انجام میدادند.
خانم سعیدی، یکی از کارکنان خانه سالمندان صدایم میکند تا قرصهایم را بخورم.
ولی نمیداند که قرص و راه حل درمان من، دیدن فرزندان و نوههایم است.
با لبخند نگاهش میکنم و دارو را میخورم.
ولی قلبم به من نهیب میزند که اگر قرار بود آنها به دیدنت بیایند یا حتی تماسی بگیرند در این ۵سال انجام میدادند.
خانم سعیدی، یکی از کارکنان خانه سالمندان صدایم میکند تا قرصهایم را بخورم.
ولی نمیداند که قرص و راه حل درمان من، دیدن فرزندان و نوههایم است.
با لبخند نگاهش میکنم و دارو را میخورم.